نازدونه مانازدونه ما، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

امیرمهدی عسله عمه

یادآوری خاطرات

1393/5/29 23:35
نویسنده : عمه جون جونی
395 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسره عمه

فدای تو بشم که یه ساعت پیش با بابایی رفته بودی استخر و تو راهه برگشت تو ماشین بودی که زنگ زدی و بقوله خودت و با اون زبون شیرینت داشتی دلمون و آب میکردی ناقلا

بزنم به تخته امشب کلی صحبت کردی باهامون

امروز یاده یکی دوتا خاطره افتادم دلم خواست اینجا بنویسم 

اول اینکه امروز داشتم کیک درست میکردم یادش بخیر وقتی پیشمون بودی یهو سفارش کیک میدادی و منم بخیال اینکه دوست داری کیک بخوری سریع پا میشدم و دست بکار

اما...

زهی خیال باطل

البته کیک میخوردی ولی بیشتر مراحل کیک درست کردن و دوست داشتی مخصوصا اون قسمتش که با همزن تخم مرغارو میزدیم

یعنی وقتی اون مرحله تموم میشد یهو از کنارم خیلی اروم و بی سرو صدا جیم میشدی و بقیه مراحل برات جالب نبود

حالا تصور کن وقتی من خسته و کوفته بعده سرو کله زدن با بچه ها میومدم و تو همچین سفارشایی میدادی

یه چیزه دیگه اینکه تو عاشقه اتاق من و وسایل تو اتاق من هستی و هروقت پیدات نمیکردیم میدونستم باز تو اتاق من داری با ی چیزی ور میری

و از اونجایی که کاملا با نقطه ضعف من اشنا بودی وقتی چیزی رو میخواستی با ی حالت مظلومانه میپرسیدی اینو لازم نداری؟

منم که نه نمیتونم بهت بگم تحت هیچ شرایطی خیلی راحت میدادمش بهت با اینکه من رو وسایلم یخورده حساسم ولی انگار اون لحظه اصلا واسم مهم نبود

جالب اینکه امار تمام چیزایی که تو اتاقم هست و داری حتی چیزایی ک خودم یادم رفته

میبینی من چه عمه جون جونی مظلومی هستم   

عمه فدات بشه نازنینم

عاشقتم عسلمقلبماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان و بابا
1 شهریور 93 1:48
سلام زبنب جون.... به جمع نی نی وبلاگیا خوش اومدی.... خوش به حال امیرمهدی که همچین عمه خوش ذوقی داره.... از امیر مهدی بیشتر عکس بزار... خیلی شبیه شماستا.... خدا نگهش داره....[سلام حمیده جون فدات عزیزم،لطف داری مرسی که اومدی به وب خرس کوچولوی من اره باید عکس بزارم این چنتا پستم با گوشی نوشتم پسره من فقط و فقط شبیه یکی هستش اونم عمه جون جونیشه]